توکل... واگذار نمودن... تمام اموراست به صاحب آن و اعتماد نمودن است [بر] وکالت او...
مردم در معرفت ربوبیت ذات مقدس بسی مختلف و متفاوت اند عامه ی موحدین... به حسب لقلقه ی لسان گاهی می گویند مقدر امور حق است و همه چیز در تحت تصرف اوست و هیچ موجودی بی اراده ی مقدسه ی او موجود نشود، ولی صاحب این مقام نیستند... این دسته از مردم، که ما خود نیز گویی داخل آنها هستیم... دارای مقام توکل... نیستند. جز لفظا و ادعائا؛ و لهذا در امور دنیا به هیچوجه اعتماد [به حق] نکنند... و اگر گاهی در ضمن توجهی به حق کنند و از او مقصدی طلبند، یا از روی تقلید است یا از روی احتیاط است، زیرا که ضرری در آن تصور نکند و احتمال نفع نیز می دهند، در این حال رائحه ای از توکل در آنها هست؛ ولی اگر اسباب ظاهره را موافق ببینند، بکلی از حق تعالی و تصرف او غافل شوند... این دسته از مردم که در کارهای دنیایی هیچ تمسک و توکلی ندارند، راجع به امور آخرت خیلی لاف از توکل زنند! در هر علم و معرفت یا تهذیب نفس و عبادت و اطاعت که تهاون کنند و سستی و تنبلی نمایند، فورا اظهار اعتماد بر حق و فضل او و توکل بر او نمایند. می خواهند بدون سعی و عمل با لفظ «خدا بزرگ است» و «متوکلیم به فضل خدا» درجات آخرتی را تحصیل کنند! در امور دنیا گویند سعی و عمل و توکل با اعتماد به حق منافات ندارد، و در امور آخرت سعی و عمل را منافی با اعتماد به فضل حق و توکل بر او شمارند. این نیست جز از مکائد نفس و شیطان، زیرا که اینها نه در امور دنیا ونه در امور آخرت متوکل اند و در هیچ یک اعتماد به حق ندارند؛ لکن چون امور دنیوی را اهمیت می دهند، به اسباب متشبث می شوند و به حق و تصرف او اعتماد نکنند؛ و بعکس کارهای آخرت را چون اهمیت نمی دهند و ایمان حقیقی به یوم معاد و تفاصیل آن ندارند، برای آن عذری می تراشند. گاهی می گویند خدا بزرگ است، گاهی اظهار اعتماد به حق و شفاعت شافعین می کنند، با اینکه تمام این اظهارات جز لقلقه ی لسان وصورت بی معنی چیز دیگر نیست و حقیقت ندارد.

***
آن روزی که تو را پس از طی مراحل و مراتب به اصلاب آباء کشاندند، و ذراتی کثیف و قذر بودی، کدام دست قدرت تو را به رحم امهات هدایت کرد؟ و این ماده ی واحده ی بسیطه را، [چه کسی] (1) این اشکال عجیبه مرحمت کرد؟ با کدام خدمت و عبادت، لایق صورت انسانیه شدی، و این همه نعم ظاهره و باطنه را با کدام جدیت به دست آوردی؟! با کدام جدیت و طلب تو، تربیتهای عالم رحم تمام شد، و هدایت به صحنه این عالم شدی؟!
و با کدام قابلیت و عمل، دل سخت و سنگین این اسنان را –که بنی نوعی خود را درهم می درد- به تو آن طور رحیم و شفیق کرد که با تمام منت – پس از آن سختیهای زاییندن و زحمتها و تعبها- تو را به آغوش جان پرورش دهد؟! این رحمت و رحمانیت از کیست، و با کدام طلب و کوشش پیدا شده؟! آن خون کثیف را [چه کسی](2) برای تو قبل از آمدن مبدل به شیر لطیف گوارا کرد که مناسبترین غذاها برای معده ضعیف ناتوان تو باشد؟! کدام جدیت و کوشش مخلوق، این تهیه ها را دید؟!
عزیزا! با کدام لیاقت و جدیت و کوشش، لایق فروفرستادن وحی الهی شدی؟! بزرگترین رحمتهای الهی و بالاترین نعمتهای ربانی، نعمت هدایت به صراط مستقیم و راه مایی به طرق سعادت است. آیا کدام کسب و عمل یا کدام لیاقت و عبادت این نعمت بزرگ را برای ما فراهم آورد؟ آیا با چه سابقه ی خدمتی ما لایق وجود انبیاء عظام و سفرای کرام الهی شدیم؟
و آیا در کدام یک از این نعم ظاهریه و باطنیه ی الهی که از حد احصاء و شماره بیرون است و از طاقت عدد تحدید خارج است، (3) بنده [ای] از بندگان یا مخلوقی از مخلوقات، دخالت و شرکت داشته و دارد؟
ای انسان محجوب که در نعمتهای بی سابقه ی الهی غرقی و در رحمتهای رحمانی و رحیمی فرو رفتی و ولی نعمت خود را گم کردی، اکنون که به حد رشد و تمیز رسیدی، به هر حشیشی متشبث و به هر پایه ی سستی معتمد شوی؟!
امروز که باید با تفکر در نعمتها و رحمتهای الهیه دست طلب را ز مخلوق ضعیف کوتاه کنی، و با نظر به الطاف عامه و خاصه ی حق – جل و علا- پای کوشش را از در خانه غیرحق ببری، و اعتماد جز به رکن رکین رحمت الهی نکنی، چه شده است که از ولی نعم خود غفلت کرده، و به خود و عمل خود و مخلوق و عمل آنها اعتماد کردی، و مرتکب چنین شرک خفی یا جلی شدی؟
آیا در مملکت حق تعالی، متصرفی جز خودت مقدس یافتی، یا قاضی الحاجات دیگری سراغ گرفتی، یا دست رحمت حق را کوتاه و مغلول می دانی، یا نطاق رحمت او را از خود کوتاه می بینی، یا او را از خود و احتیاج خود غافل می پنداری، یا قدرت و سلطنت او را محدود می بینی، یا او را بخل و غل و شح نسبت می دهدی؟...
هان! لختی از خواب گران برخیز، و دوبینی و دوخواهی را به کنار گذار، و نور توحید را به قلب خود برسان، و حقیقت لاحول و لاقوة إلابالله را به باطن روح بخوان، و دست شیاطین جن و انس را از تصرف در مملکت حق کوتاه کن، و چشم طمع از مخلوق ضعیف بیچاره ببر!...
بار خداوندا! قوت و عزت، خاص تو است، و قدرت و سلطنت منحصر به ذات مقدس تو.ما بیچارگان ضعیف از فرط دل باختجی به دنیا، دست و پای خود را گم کردیم، و از نور فطرت محجوب و مهجور شدیم، و فطریات خویش را فراموش کردیم، و به مخلوق ضعیف و بینوا-که اگر ذبابی طعمه آنها را برباید، قدرت بر استرداد آن ندارند، و اگر همه به هم، پشت به پشت دهند، تصرف در موری نتوانند –دل دادیم و اعتماد کردیم، و از ساحت قدس تو و توکل به ذات مقدس تو دور افتادیم...
خدای تعالی در سوره ی انفال فرماید در وصف مؤمنین:
إنما المؤمنون الذین إذا ذکر الله وجلت قلوبهم و إذا تلیت علیهم آیاته زادتهم إیمانا و علی ربهم یتوکلون* -إلی أن قال- أولئک هم المؤمنون حقا. (4)
خدای تعالی به طریق حصر[فرموده]: مؤمنان آنهایی هستند که دارای این چند صفت باشند و غیر اینها مؤمن نیستند.
از آن جمله آن است که بر پروردگار خود اعتماد و توکل کنند، و کارهای خود را واگذار به او کنند، و دلبستگی به ذات مقدس او پیدا کنند. پس آنان که دل خود را به دیگری دهند، و نقطه اعتمادشان به موجود دیگر جز ذات مقدس حق باشد، و در امور خود چشم امید به کسی دیگر داشته باشند، و گشایش کار خود را از غیر حق طلب کنند، آنها از حقیقت ایمان تهی و از نورایمان خالی هستند. و این آیه شریفه و آیات شریفه دیگر که بر این مضمون هستند (5) شاهد بر آن است که پیش از این مذکور داشتیم که انسان تا به مرتبه ایمان نرسد، به مقام توکل نایل گردد.
شرح حدیث جنود عقل و جهل؛ ص 209

پی نوشت :

1- در نسخه اصل «کی» آمده است.
2- در نسخه اصل «کی» آمده است.
3- اشاره است به این آیه ی شریفه: و ان تعدوا نعمة الله لا تحصوها؛ و اگر بخواهید که نعمتهای خداوند را شمارش کنید، نمی توانید آنها را به شمارش در آورید. (نحل، 18)
3- «همانا ایمان آوردندگان کسانی هستند که چون نام خدا برده شود، خوف بر دلهای ایشان چیره گردد. و چون آیات خدا بر آنها خوانده شود، ایمانشان افزون گردد. و پروردگار خود توکل می کنند... (تا آنجا که فرموده): اینان ایمان آورندگان حقیقی هستند.» (انفاق، 4 و 2)
4- رجوع شود به سوره های مجادله، 10؛ آل عمران، 122، 160 و توبه،51.